و اما سریال جدید "زمانه" که حتی با نزدیک شدن این سریال به قسمت های پایانی هنوز هیچ هاله ی مثبتی در آن به چشم نمی خورد. واقعا تاسف برانگیز است که در کشور اسلامی ما سریالی پخش می شود که هیچ اثری از یک خانواده ایرانی-اسلامی در آن به چشم نمی خورد. بنده بارها این پرسش را برای دوستانی که پیگیر این سریال هستند مطرح کردم که "نکته مثبت و آموزنده و کارگشای این سریال برای شما چیست" اما نهایتا و در خوشبینانه ترین حالت به این جواب ختم شده که "اگر این را نگاه نکنیم پس چه کنیم؟" یعنی همان پاسخ یک پرسش با پرسشی دیگر. از شما دوستان خواننده این مطلب نیز تقاضا دارم تا این را از خود بپرسید و اگر جوابی در خور بیان پیدا کردید، بنده را نیز از این بلاتکلیفی نجات دهید.
قبل از هر چیز باید بگویم من یک منتقد سینمایی نیستم اما فکر میکنم مطالبی که مطرح خواهد شد آنقدر پیش پا افتاده است که هر انسان عادی ای نیز باکمی تفکر متوجه آن می شود.
خلاصه سریال به این ترتیب است که مرد جوانی به نام بهزاد از همسر خود ارغوان که یک وکیل است جدا شده و با دختر عموی خود بهار درحالی ازدواج می کند که مادر بهار با ازدواج آنها مخالف است و به جز شوهر خواهر بهزاد "منوچهر" هیچیک از خانواده های دوطرف از ازدواج قبلی بهزاد خبر ندارند. حال ارغوان که پس از مرگ شوهر دومش که فردی پولدار بوده به مایملک زیادی به دست یافته، به همراه برادرش در صدد انتقام از بهزاد برآمده اند. در شرایطی که پدر بهار با شنیدن خبر ازدواج اول بهزاد دچار حمله قلبی شده و مرده و بهزاد با تنها مطلع از خانواده خود یعنی منوچهر دچار مشکل شده و شرایطی متزلزل دارد.
از کنار یک سری مباحث می گذرم چون مشکلات موجود در این سریال گسترده تر از این حرفهاست. مباحثی همچون:
مرگ دو نفر به علت حمله قلبی در این سریال و اینکه تا خبر بدی به فردی داده میشود فورا به اصطلاح قلب خود را می گیرد (محل های دست گذاشته شده اصلا محل قلب نیست) و در گوشه ای می نشینند که این خود نوعی ضعف و دست و پا بستگی در نویسندگی و کارگردانی است. درست است که حمله قلبی درصد بالایی از دلایل مرگ را در ایران به خود اختصاص داده اما امیدواریم دیگر این اتفاق حداقل در این سریال نیفتد که البته بعید هم به نظر نمیرسد. یا مباحثی همچون وضعیت ظاهری افراد وصورت های 6 تیغ و پوستهای برنزه و زیرابروهای برداشته شده ی مردها و تجملات گرایی خانواده ها و انباشت ثروت های نا معقول و...
در این سریال هیچ نقش سفیدی به چشم نمی خورد و تقریبا همه نقش ها منفی است. با دوز های کم و زیاد. بهزادی که به همه دروغ می گوید، درویی به خرج میدهد، گذشته خود را فراموش کرده و حتی به منوچهر رحم نمی کند. ارغوانی که به دنبال انتقام است و برای این امر هیچ کس حتی بهار که هیچ گناهی ندارد را در نظر نمی گیرد و با اتکا به پولی که از شوهر مرحوم خود به ارث برده بر سر خانواده و علی الخصوص خواهر بزرگترش منت می گذارد. برادری که خود را در کار های خوب و بد خواهرش شریک و او را همراهی می کند و برای راهنمایی و منصرف کردن او هیچ تلاشی نمی کند. منوچهری که پای همه اشتباهات بهزاد می نشیند و علنا شاهد فریب و خام شدن یک دختر و خانواده اش می گردد و در لحظه ای که منافع خود را در خطر می بیند حاظر است همه را از جمله بهزاد به آب خوردنی بفروشد. بهاری که بدون تحقیق قبلی و با چشم بسته تن به ازدواج می دهد و حال بدون اینکه اجازه بدهد بهزاد دفاعی از خود بکند با شنیدن خبر ازدواج قبلی وی همه چیز را از یاد می برد و در اولین برخورد جدی با بهزاد طرح طلاق میکند. مادر زنی که به اتکای طرح یک ادعا از سوی دخترش دامادش را از همه سمت های قبلیش عزل و او را از خانه بیرون می کند.
خلاصه اینکه در این سریال:
ازدواجی شرعی و قانونی که عملا صیغه محسوب می شود امری منفور به حساب می آید.
همه برای پول ازدواج می کنند و ازدواجی که عاقبت آن به ثروت ختم نشود معنی ندارد.
اگر خوب باشی و سرنوشت دیگران برایت مهم باشد در خوش بینانه ترین حالت دچار حمله قلبی خواهی شد و خواهی مرد.
انسان می تواند اعتیاد خود را ترک کند اما قادر به ترک کینه ها و عقده های خود نخواهد بود.
گذشت مفهومی ندارد و تو موظف هستی از جان و مال خود برای ریختن آبروی دیگران هزینه کنی.
تنها تا جایی باید از افراد پشتیبانی کنی که منافع خودت به خطر نیفتد و در صورتی که چنین خطری تو را تهدید کرد به هیچ منطقی پایبند نباشی.
زندگی ها باید برپایه دروغ بنا شود تا همه چیز به خوبی و خوشی بخیر بگذرد و اصلا معنی ندارد که در ازدواج طرفین همه حقیقت را بدانند.
تنها با مرگ یک نفر است که از شر افکار و مزاحمت های او خلاص می شوید. پس در صورت لزوم این کار را بکنید.
اصولا صحبت کردن مفهومی ندارد و اصلا چرا انسان چیزی را که با دعوا حل می شود را با صحبت حل کند؟
پدر و مادر محکوم به مرگند و دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد و این ما هستیم که باید برای زندگی و آینده تصمیم بگیریم.
یک دختر ارزش این را دارد که به خاطر او تمام ارزش های انسانی را زیر پا بگذاریم (کما اینکه جناب نیک خواه حتی پروانه وکالت خود را به این خاطر فدا می کند)
نتیجه اینکه:
اگر روزی خواستگاری برای دخترتان آمد، به برگه خالی صفحه ازدواج اعتماد نکنید. چون ممکن است ازدواجی 6 ماهه کرده باشد.
هرگز ازدواج نکنید مگر اینکه شوهری مسن و پولدار و یا پدر زنی پولدار با یک پا لب گور پیدا کردید. در غیر این صورت محکوم به طلاقید (عاقبت بهزاد و ارغوان)
به هیچ عنوان برای دیگران غصه نخورید و به خود فشار نیاورید. جون برای سلامتی شما ضرر دارد. اصلا سرنوشت دیگران مهم نیست حتی فرزند شما.
حتی اگر قادر به ترک چیزی مثل اعتیاد هستید هیچگاه اقدام به ترک کینه های خود نکنید.
هیچ وقت از کسی که به شما بدکرده نگذرید حتی اگر این پافشاری به قیمت جان انسانها تمام شود.
پشت کسی نایست مگر اینکه از این ایستادن سودی ببری و اگر احساس کردی دیگر این ایستادن سودی ندارد فورا تغییر موضع بده.
در بحث ازدواج رسیدن به طرف مقابل مهم است و شما برای رسیدن به این مهم موظفید همه چیز را کتمان کنید.
اگر شخصی هست که زیادی می داند و یا می فهمد تمیز ترین و بی درد سر ترین راه مرگ اوست پس پیشنهاد ما به شما همین راه است. چون یک مرده فقط درصورت حاظر شدن سرخاکش سخن می گوید (باور نمی کنید از بهزاد بپرسید)
اولین عکس العمل شما در مقابل مشکلات و یا مخالفان پرخاشگری و عصبانیت است. پس اصلا به اعصاب خود مسلط نباشید. زیرا شما با استفاده از این صلاح می توانید روی همه گندکاری های خود ماله بکشید.
هیچ کس حق ندارد در زندگی شما دخالت کند حتی پدر و مادر.
برای رسیدن به فرد مورد نظر خود و یا هر چیز دیگر همه چیز و همه کس را فدا کنید. حتی ارزش ها و هدف های گذشته خود را زیر پا بگذارید.
بیش از این سر شما را به درد نمی آورم. اما دوستان این سریال در خوشبینانه ترین حالت به قشر معتاد عزیز گوشزد می کند که ترک اعتیاد هم چیزی ممکن و خوب است. البته خود معتادان عزیز بر این موضوع بهتر از برادر ارغوان واقفند که این کار به این راحتی ها که در این سریال نشان داده نیست.
نظرات شما عزیزان: